رویا
همایون پسر سادهای بود، یعنی کار بدی نمیکرد تا اینکه یه روز تو یه ساندویچی کثیف امّا خوشمزه حوالی انقلاب یه بابایی پول سوپشو نداد و رفت اونم پرید یه مشت خوابوند تو دهن یارو پونصد تومن پول سوپشو گرفت، از اون روز به بعد صاحب مغازه هر روز بهش یه سوپ و یه ساندویچ ماکارونی مجانی میده.
باور کنید رویای زندگی خیلی از آدما از این هم احمقانهتره.
باور کنید رویای زندگی خیلی از آدما از این هم احمقانهتره.