Wednesday, February 20, 2008

هیولا

از بین این همه دارویی که تو روانپزشکی توزیع می‌شه واقعاً کم پیدا می‌شه دارویی که نقش درمانی داشته باشه، یعنی مثلاً دارو رو بهت بدن و بگن: آره دو ماه، شیش ماه یا یه سال اینو بخور خوب می‌شی. بقیه‌ی داروها نقش کنترلی دارن. از بین داروهای کنترلی هم خیلی کم هستن داروهایی که مصرفشون کارکرد مغز رو به حالت عادی برگردونه، یعنی حداقل موقتاً کاری کنه که انگار چیزی نیست. بیشترشون این طوری هستند که میان قسمت مشکل‌دار مغز رو از کار می‌دانزن و قاعدتاً بقیه‌ی قسمت‌ها هم.
تازه کی گفته کسی که که مغزش مثل مغز تو کار نمی‌کنه مشکل داره و باید خاموشش کرد؟ یعنی روانپزشکی یه روش علمیه برای خفه کردن دگراندیشی؟ یعنی دیوونه‌های اکثریت حق دارن دیوونه اقلیت رو کنار بندازن؟
تا این جا می‌شه گفت هم با هم با داروهایی روانپزشکی مخالفم هم با خود روانپزشکی. ولی به این فکر کردین که اگه یه آدم نتونه خودشو تحمل کنه چی؟

1 Comments:

Blogger Unknown said...

حکایت آن مرد را فراموش نکرده اید که نزد روانپزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت گفت .
جناب دکتر فرمودن به فلان سیرک برو . آنجا دلقکی هست ، اینقدر میخنداندت تا غمت یادت برود .
مرد لبخند تلخی زد و گفت من همان دلقکم .
..................................................................................
توضیحی لازم نیست .
باز هم فقط خود آن زن که روسری آبی به سر داشت میداند و من و خدا که آن روز چه غوغایی در دلش برپا بود .
فقط دلقک ها از دل هم خبر دارند .
آخر دلقک ها برای خودشان زبان مخصوصی دارند . نمی دانستید ؟

8:55 AM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home