Thursday, March 17, 2005

قربانی

این روزها چقدر زیاد می‌بینم ماشین‌های نو با پلاک جدید که پلاکشون خونیه اگه یه دوربین داشتم یه آلبوم عکس از این پلاک‌ها درست می‌کردم.

Home

یه خونه گرفتم که دیگه آخرشه! یه آپارتمان ۲۵متری با وسایل زندگی، می‌گم ۲۵متر نه اینکه زیر پله باشه، طرف کلاً ۲۵متر زمین داشته و توش آپارتمان ساخته خونه‌ی منم طبقه‌ی چهارمه، وسایلش هم کامله، باحالیش اینه که حتی برام یه دست استکان‌ و قوری نو هم گذاشته. بالاخره ۴۵روز آوارگیم تو تهران تموم شد.

Tuesday, March 15, 2005

من

اول می‌خواستم روز زن این کارو بکنم ولی حالا تصمیم گرفتم به مناسبت چهارشنبه‌سوری خودمو آتیش بزنم.

در

دیروز هم دوباره اون درو دیدم.

Friday, March 11, 2005

تقصیر من نبود

تو شلوغ‌ترین ساعت روز می خوام از وسط آزادی برم هفت‌تیر، این مترو هم خیر سرش ممکن تو دو برابر زمان عادی آدمو ببره مقصد ولی زودتر تو مرامش نیست، منم با چشمای باز داشتم قطاری رو که وارد ایستگاه شده بود جستجو می کردم تا یه در خلوت پیدا کنم که پیدا کردم، با تمام وجود ایستاده بودم در باز شه که یه نوشته ی زرد کوچولو رو شیشه توجه ی منو جلب کرد.
توجه! مسافر گرامی...
بقیه‌اش رو نتونستم بخونم ولی فکر کنم معنی اش این بود که نباید جلوی اون در وامیستادم.

دوباره

بالاخره با کمک آیدین و بهنام تونستم اینجا رو دوباره راه بندازم، البته در مورد دوباره بودنش زیاد احساس خوبی ندارم.