Saturday, April 23, 2005

تنهایی

تنهایی یه حجمه که می‌شه اندازش گرفت
تنهایی یه سالنه، صندلی‌های خالیشو می‌شه شمرد
تنهایی یه جاده‌ی برفی سرده، پر از ردِپا
تنهایی یه موسیقیه که شنیده نمی‌شه
و بالاخره تنهایی یه رسمه که برچیده نمی‌شه

حجم تنهایی تو چقدره؟
حجم تنهایی من به کوچیکی حجم تمام دوستام نیست
حجم تنهایی من به بزرگی حجم تمام آدمای عاشق روی زمینه

سالن تنهایی تو چند تا صندلی خالی داره؟
صندلی‌های خالی سالن تنهایی من که بذر دلتنگی رو تو دلم می‌کارن
اون قدر زیادن که حقیقت جای خالی رو برام تداعی کنن
نکنه سالن تنهایی تو فقط یه صندلی خالی داشته باشه؟

جاده‌ی برفی تنهایی تو پرِ ردِپاست اما چقدر سرده؟
جاده‌ی برفی تنهایی من اون قدر سرد نیست که نشه به ردِِپاهای حک شدش زل زد

موسیقی تنهایی تو چه شکلیه؟
موسیقی تنهایی من خالی از ریتمِ تک تکِ دوستام نیست، یه سکوت ابدیه

و بالاخره این رسم کهن تو دیار شما چجوریه؟
تو دیار ما به این رسم می‌گن پارادوکس
چون تنهایی‌مون همیشه پره
چون حجمش حجم خداست
جاده‌ی برفی و حکایت ردِپاهاش به همت گرمای خدا هیچ
و موسیقیش به حرمت رسم خدا سکوته....
سکوت....

باران

پ.ن: من مخم این قدر جا نداره که این حرفا توش شکل بگیره.

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home